سپیدپوش



از اولین پست هام توی این وبلاگ ، پستی بود به نام " من یک intj  هستم " . من بارها این ازمون رو تا قبل از دانشگاه داده بودم و همیشه تیپ شخصیتی" intj "  نتیجه ازمون شخصیتیم میشد . دیشب طی لینکی که یکی از دوستام برام فرستاده بود باز هم برای سرگرمی اون ازمون رو دادم . نتیجه ش جالب بود تیپ شخصیتی ای که تمام سالهای قبل از دانشگاه ثابت بود تغییر کرده بود من دیگه " intj" نبودم

جالب شد نه ؟

بزارید مقایسه کنیم .

من " intj " ای بودم که در طول دانشگاه " isfj" شدم .

شخصیت مدافع”

عشق تنها وقتی قسمت شود رشد می‌کند. تنها با بخشیدن آن به دیگران است که می‌توانید از آن بیشتر بهره داشته باشید.

Brian Tracy

گونه شخصیتی مدافع کاملاً منحصر به فرد است، زیرا بسیاری از کیفیت‌های آن از تعریف صفات فردی‌اش سرپیچی می‌کند. هرچند مدافعان اهل همدلی هستند، اما وقتی به محافظت از خانواده یا دوستان نیاز باشد خشن می‌شوند؛ هر چند آرام و کم‌حرف هستند، معمولاً افرادی با مهارت‌های به‌خوبی توسعه یافته و روابط اجتماعی قوی هستند؛ و هر چند به دنبال امنیت و ثبات هستند، ممکن است به میزان قابل ملاحظه‌ای دست به تغییر بزنند، البته تا زمانی که احساس کنند مورد درک و احترام هستند. افراد دارای گونه شخصیتی مدافع، همانند بسیاری از چیزهای دیگر، چیزی بیش از مجموع اجزای خود هستند، و شیوه استفاده آنها از این نقاط قوت است که تعریف می‌کند چه کسانی هستند.

مدافعان به‌راستی نوع‌دوست هستند و مهربانی را با مهربانی بیش از حد و درگیر شدن در کار و همکاری با اشتیاق و سخاوت با کسانی که به آنها باور دارند پاسخ می‌دهند.

هیچ گونه شخصیتی بهتر از این گونه وجود ندارد که بخش بزرگی از جمعیت و نزدیک به 13% را تشکیل دهد. مدافعان با ترکیب بهترین بخش سنت و تمایل به انجام کارهای خوب، در کارهایی با سابقه تاریخی مانند پزشکی، کارهای دانشگاهی و مددکاری اجتماعی خیریه قابل مشاهده هستند.

شخصیت مدافع” (ISFJ-A / ISFJ-T)

شخصیت‌های مدافع، به ویژه محتاط، اغلب تا سرحد کمال دقیق هستند، و اگرچه گاهی تعلل می‌کنند، همیشه می‌توان برای انجام به موقع کارها به آنها تکیه کرد. مدافعان مسئولیت‌های خود را شخصاً عهده‌دار می‌شوند، به طور مداوم فراتر می‌روند و هر کاری بتوانند انجام می‌دهند تا از انتظارات فراتر بروند و دیگران را در محل کار و در خانه شاد کنند.

ما باید دیده شویم تا باور شویم

چالش پیش روی افراد دارای گونه شخصیتی مدافع این است که مطمئن شوند آنچه که انجام می‌دهند مورد توجه قرار گیرد. آن‌ها تمایل دارند دستاوردهای خود را دست‌کم بگیرند، و اگرچه اغلب به محبت آنها احترام گذاشته می‌شود، امکان دارد افراد بدبین و خودخواه از فداکاری و فروتنی مدافعان سوءاستفاده کنند و کارها را به دوش آنها بیندازند و سپس اعتبارش را به نام خود ثبت کنند. مدافعان باید بدانند چه زمانی نه بگویند و اگر می‌خواهند اعتماد به نفس و اشتیاق خود را حفظ کنند باید از خود دفاع کنند.

مدافعان به طور ذاتی اجتماعی هستند - که کیفیت عجیبی برای این گونه شخصیتی درونگرا است - و از حافظه عالی خود نه برای حفظ داده‌ها و چیزهای بی‌اهمیت بلکه برای به یاد آوردن افراد و جزئیات زندگی آنها استفاده می‌کنند. وقتی پای هدیه دادن به میان می‌آید، هیچ‌کس با مدافعان برابری نمی‌کند، آنها از تخیل و حساسیت طبیعی خود برای بیان سخاوت خویش به گونه‌ای استفاده می‌کنند که به قلب دریافت‌کنندگان هدایا نفوذ می‌کند. ابراز محبت گونه شخصیتی مدافع در خانواده به‌طور کامل شکوفا می‌شود، اگرچه این مسئله قطعاً در مورد همکاران چنین افرادی که آنها را دوستان شخصی تلقی می‌کنند نیز صادق است.

اگر بتوانم از تو محافظت کنم، این کار را می‌کنم

شخصیت‌های مدافع گروه فوق‌العاده‌ای هستند و تا زمانی که کار مهمی ناتمام مانده باشد، به‌ندرت بیکار می‌نشینند. توانایی مدافعان برای برقراری ارتباط با دیگران در سطح صمیمی در میان درونگراها بی‌نظیر است و لذتی که در استفاده از این ارتباطات برای حفظ خانواده‌ای حمایتگر و شاد تجربه می‌شود هدیه‌ای است که به همه افراد درگیر داده می‌شود. ممکن است مدافعان از اینکه در کانون توجه هستند واقعاً راحت نباشند و امکان دارد از اینکه نتیجه تلاش‌های تیمی به پای آنها نوشته شود احساس گناه کنند، اما اگر بتوانند مطمئن شوند که تلاش‌های آنها به رسمیت شناخته می‌شود، چنان احساس رضایتی به آنها دست خواهد داد که بسیاری از گونه‌های شخصیتی دیگر تنها می‌توانند آن را به خواب ببینند.

همین ازمایش کوچیک نشون میده پزشکی خوندن و محیط جدید دانشگاه و شهر دیگه و همه چیز چقدر باعث شده من تغییر کنم .

رشته ی شما ، شهرو خانواده ای که زندگی می کنید ، شغلتون ، دوستاتون ، سبک زندگیتون همه و همه شخصیت شمارو تغییر میدن .

 به شخصه برای خودم خیلی جالب بود .

با دلیل و عدد و رقم بهم اثبات شد عوض شدم


 دانشگاه چه بلایی سر شما اورد ؟



 پیشا نوشت 1 : این پست رو با لپ تاپ نوشتم ولی بازهم نمیتونید غلط املایی بگیرید حتی اگر حساسید.نویسنده پیشا پیش به غلط املایی احتمالی خویش مقاومت نشان میدهد .

پیشا نوشت 2 :اقای نامحترم بعد از پنج ماه تلاش بی وقفه و کاراگاه بازی ما گیر افتاد. لاشه لپ تاپ مرحومم رو برگردوندن  و امروز رفتم و تحویلش گرفتم . مثل بچه ای که رفته جنگ شده بود .

پیشا نوشت 3 : اقای نامحترم  بسیار بسیار حرفه ای و با تجربه بودن با سابقه ی شروع کار از سال 75 مبتلا به بیماری خانمان سوز اعتیاد با سابقه ی بیش از 100 مورد ی در ابعاد بسیار بسیار وسیع تر از کوله پشتی



اخرین نشست کتابخوانی که رفتم هفته ی پیش بود . نویسنده ی کتابی با عنوان جرم شناسی که خودش وکیل بود دعوت شده بود و داشت کتابی که نوشته بود را از جنبه های مختلف بررسی می کرد . یکی از بخش های معرفی کتاب این حرف رو زد: مجرمی که اعتیاد داره رو میفرستیم زندان برای اصلاح ، ذات زندان اصلاحه ولی وقتی بیرون میاد حرفه ای تر شده . مجرمی که اعتیاد داره درمانش چیز دیگه س و از اینجور حرف ها .

یک جای دیگه از حرف هاش میگفت : وقتی مجرم رو میارن که با قربانی حرف بزنه اون معذرت خواهی اون صحبت و حرف هایی که رد و بدل میشه خودشون یک جور هایی باعث ارامش اعصاب قربانی و همینطور قلقلک وجدان خوده مجرم برای عدم تکرارشه .

 همه ی این حرف ها رو امروز سر میز صحبت با واسطه ای که  از سمت اقای نامحترم اومده بود به صورت تری دی با کیفیت فورکی (4k) تجربه کردم .  خلاصه که عرض کلام این بود که وسیله ی نوشتمان پیدا شد .

 باشد که بیشتر بنویسم . هر چند این مدت به خاطر همین مشکل اینقدر ننوشتم که برای پست بلند نوشتن ایده ای به ذهنم نمیاد .

پسا نوشت :لپ تاپم برگشته اما هیچ چیزش شبیه قبل نیست . چه حسی دارین لپ تاپ خودتون رو باز کنین ولی رمز روش رو نتونین باز کنین ؟حسی که امروز تجربه ش کردم . برات اشناس ولی باهاش غریبه ای .

برام بنویسید چطور بودید این مدت ؟

برای من این مدت سخت  گذشت ، سخت تر از تمام اوقاتم .از شما چه خبر ؟


بخونید : دانشجوی پزشکی ! 

چه تصویری تو ذهنتون اومد؟ دختر یا پسری با روپوش سفید و عینک احتمالا گوشی پزشکی به دوش یا کتاب به دست که مرتب میره و میاد و سر کلاسا با دقت گوش میده و شاید دنبال سرچ و ریسرچه . به مریض ها با دقت میرسه و .

اگه تا اینجای تصوراتتون رو درست حدس زدم باید بگم همینجا وایسید ! واقعیت امر یه ادمه که صبح با توجه به مسافتش از کلاس درس تایم بیدار شدنش رو تنظیم میکنه و تا جایی که بتونه کلاسای بی ربط به رشته اش رو میپیچونه و عبارت " حاضری منم بزن !" ورد زبونشه .

خیلی با تصوراتتون فرق داشت نه؟ علتش؟ 
واضحه که پزشک ماهری بودن در امر "علم محض پزشکی "  هیچ ارتباطی به تشخیص تعداد تشبیه در ابیات حافظ یا تاریخ تحلیلی نداره . پس عدم حضور توی این کلاسا به این معنی نیست که طرف در اینده پزشک بدی میشه حتی تعدادی از کلاسای اختصاصی هم همینه ! پزشکی رشته ایه که خودت باید بخونی ، تجربه کنی ، بپرسی ! نه اینکه بهت درس بدن و عکس این فرایند طی بشه ! 
و اما فرایند تدریس توی دانشگاه اینه که ، حدودا یه ربع بعد از تایمی که قرار بوده کلاس تشکیل بشه استاد وارد کلاس میشه ، دانشجوهایی که همگی اومدن حاضریشونو بزنن و برن،  سرجاهاشون میشینن . میز استاد در کسری از ثانیه پر از گوشی موبایل میشه که قراره ویس استاد رو ضبط کنن نیم ساعت ابتدایی کلاس هم دانشجو حرفای استاد رو میفهمه و هم استاد تا حدودی حرف های دانشجو رو . نمودار این درک متقابل تا اولین رستی که استاد میده با شیب وحشتناکی به صورت نزولیه . بعد از رست و حضور غیاب رفتنی ها از کلاس اروم اروم خارج میشن . و موندنی ها هم به سختی خودشون رو نگه میدارن که جلوی وجدانشون شرمنده نباشن .
خلاصه که دانشگاه میریم حاضری بزنیم ! وگرنه همون ویس ها رو بعد از کلاس باز گوش میدیم و جزوه شون میرسه دست ادم .

نمیدونم نواریون تا حالا به گوشتون خورده یا نه اما با استناد به وبلاگ اقای قربانی ظاهرا بنیان گذارش ورودی پزشکی سالهای ۷۰ دانشگاه شیراز بودن که با واکمن های قدیمیشون چون از رفرنس خوندن خسته بودن ، صدای استاد رو ضلط میکردن و یک نفر مینوشته و دست ب دست پخش میکردن . سیستم فعلی ما فقط اپدیت شده ی همین روشه .
توضیحات دقیقش رو میسپارم به شما و اقای قربانی : 

نواریون نامی است که عده‌ای که ورودی‌های دهه‌ی هفتادِ پزشکی (شاید هم اواخر شصت) در شیراز بودند، رواج دادند.

آن‌ها، با آن ضبط صوت‌های قدیمی که نوار می‌خورد، صدای استاد را ضبط می‌کردند و هر دفعه، گروهی مسئولیت پیاده کردن صدای استاد را روی کاغذ، به عهده می‌گرفت.

جزوه‌ی نوشته شده را به تعداد تکثیر می‌کردند و بین همه پخش می‌کردند.

این سنت، هم‌چنان پابرجاست. فقط نحوه‌ی ضبط کردن صدای استاد تغییر کرده است.

 

خاطره‌ای مربوط:

اولین جلسه‌ی کلاس ما با استاد ثاقب بود. ایشان داشت داستان اختراع دستگاه‌های ventilator را توضیح می‌داد. ادامه داد که در مواقع بحران و سختی، ما خلاق می‌شویم. و بعد لعنتی به نواریون فرستاد و گفت:

نواریون وقتی به وجود آمد که ما فکر کردیم پزشکی خواندن یک بحران است!

و این اتفاق از همان اواخر دهه‌ی ۶۰ یا اوایل دهه‌ی ۷۰، رقم خورد.

ولی آیا واقعا این‌گونه است؟

پزشکی خواندن یک بحران است؟


** اگر بعد از این غیبت کبری من هنوز هم هستید و اینجارو میخونید ، خوشحال میشم کامنتی ازتون بخونم . حاضریتونو بزنید و برید !



شرح ماوقع ۹۸‌و همه ی انچه که ننوشتم !

یک : اقا حبیب ! 

از اتوبوس که پیاده شدم ، خانم مادر کوله پشتی را از دستم گرفت . همه ی چیزی که دررحوصله ی نوشتن با موبایل درباره ی ماجرا هست اینه که : خانم مادر فراموش کرد کوله پشتی را موقع پیاده شدن از ماشین بردارد و یک نفر پیدا شده که طعمه ی خوبی دیده و کوله را برداشته و دِ برو که رفتیم‌.

حالا هی ما دوربین به دوربین  چک کردیم و پلاک ماشین را پیدا کردیم و اسم و فامیل و نام پدر اقا ه را ! ولی دریغ از یک نفر که پیدا بشود و برود دنبال اقا حبیب که بپرسد : اصلا شما اجازه گرفتی که کوله پشتی ۳۰_۴۰ میلیون تومنی را برداری؟ 

برایتان از جملات جذابی که طی این ماجراها شنیدم نگویم که حسابی از جایی که زندگی میکنید ،نا امید میشوید .

خلاصه که اقا حبیب ! بعید میدانم اینجا را بخوانی چون کتابهای توی کیف را ریخته بودی بیرون و بقیه چیز ها را برداشته بودی و مشخصا از کاغذیجات و نوشتاریجات خوشت نمی اید اما اگر خواندی بگویم که دم شما گرم ! چطور بعد از اِن تا سرقت منزل و ماشین و کوله پشتی هنوز گیر نیفتادی؟ رمز موفقیتت چیست؟ راستی دکمه ی "پ" لپ تاپم گیر دارد ، کار کردن با ان یک جور لِم خاصی دارد . حواست به دکمه ی اینترش هم باشد ، تا یکجایی بیشتر نباید فشارش بدهی ! 

به قول دوستی : شما روی کره ی زمین زندگی میکنید ،‌درمانی برایش وجود ندارد !

دو : دانشگاه ، استاد و حضورغیاب 

از اول راهنمایی تا همین الان هنوز حکمت خواندن بعضی درسها را نفهمیده ام و احتمالا هم نخواهم فهمید . ولی قبلا تر ها فکر میکردم  که  برای اینکه یک نفر در حرفه ی خودش متخصص بشود ، این همه نگاه ریز و جزئی به بقیه ی چیزها را نیاز ندارد مگر اینکه پای علاقه وسط باشد که ان هم داستانش جداست .

داستان بعضی کلاس های ماهم همینه ! برنامه را میبینی و اسم فلان کلاس یا استاد که به چشمت میخوره اولین چیزی که به ان فک میکنی اینه که دوباره این کلاس :/

بعد هم‌فکر میکنی که بسپاری به چه کسی که برایت حاضری بزند که بعدا برایش جبران کنی و ابدا از اینکه سر فلان کلاس نرفته ای عذاب وجدان نداشته باشی که هیچ تازه خوشحال باشی و به خودت هم افتخار کنی ! 

دبیر ادبیات دبیرستانم میگفت : به عنوان معلم ، استاد ، حتی یک نفر که جلوی یک جمعیت ایستادم و چیزی میگم وای به حال‌من که دانش اموز یا دانشجویی از اینکه کلاسمو پیچونده به خودش افتخار کنه ! 

(پ.ن: این دبیرمون تنها دبیری بود که بعضی از بچه ها که کل روز مدرسه رو پیچونده بودن فقط برای تایم کلاس اون به خودشون مشقت میدادن و از دیوار و پنجره و . خووشون یه جور میرسوندن سر کلاسش )

خلاصه اینکه استاد ِحضور_ غیابی نباشیم !

سه : رمضان .ماه مهربانی خدا!

یک لحظه تو رفتی سر بام و بیایی               از دفتر رهبر خبر امد رمضان است 


در این ماه همه مهربان میشوند الا سلف دانشگاه ! به رمضان که میرسد همه ی اشپزهای سلف تقوا پیشه میکنند . 

به شخصه اهمیتی برایم ندارد ولی این رسمش نیست ! 


چهار : همین الان ، همین لحظه ! 

همین الان ، همین لحظه . ردیف اول کلاس ، درست کنار دیوار نشسته م و این متن رو تایپ میکنم .ضمنا سلولهای مغزم تلاش نافرجامی برای حذف صدای مزاحم 

 مشاوری که دقیقا توی فاصله ی ۱۰۰ سانتیم ایستاده و داره درباره ی دلایل بی انگیزگی دانشجوهای پزشکی و روش های درس خوندنشون حرف میزنه .



توی اخرین روزهای سال۹۷ و دهه ی دوم زندگیم بعد از ۸۰۰کیلومتر راه اتفاقی برام افتاد که الان میشه گفت جز اندوخته های ذهنیم و خودم تقریبا هیچ چیز دیگه ای ندارم . ۹۸ برای من از صفر شروع کردنه صفره صفر. ناراحت نیستم اصلا پذیرفتمش شاید این بار بهتر بود شروعم .با اینکه از هیچ کدوم از کارای گذشتم پشیمون نبودم و نیستم . ولی شاید این شروع بهتر باشه . 
سال نو مبارک . شروع تازه ای داشته باشین پست های بهتری خواهم نوشت  

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تعمیر لوازم خانگی | تعمیرات تضمینی لوازم خانگی PhotoDynamic&HyperTermia تقریر حقیقت، تقلیل مرارت مثل اشک در باران نمایش آشپزی ایمنی، بهداشت و محیط زیست در تصفیه خانه آب ★★★ فروش و معرفی کالای برقی {انواع سیم، کابل، مینیاتوری،کلید برق، پریز و... } وبلاگ سما سماواتی متخصص طراحی کفش زنانه پخش تراکت